-
قصه های جنگل
جمعه 11 تیر 1400 21:46
قصه های جنگل شماره 208 از مجموعه داستانک در عصر ما نوشته سیدرضا میرموسوی برای کودکانی که در این ایام به خاطر شیوع کرونا در خانه مانده اند (گروه سنی ج-سه سال آخر دبستان) نبرد خانم خرسه(1) جلد دوم قسمت اول آقا خرسه بالای تپه ای مشرف به رودخانه، روی علفهای حاشیه جنگل، دراز به دراز افتاده بود. هیچ تکانی نمی خورد. نمی...
-
قصه های جنگل
جمعه 4 تیر 1400 22:35
قصه های جنگل جلد اول(1) قسمت(4) شماره 207 از مجموعه داستانک در عصر ما نوشته: سیدرضا میرموسوی برای کودکانی که در این ایام به خاطر شیوع کرونا در خانه مانده اند (گروه سنی ج-سه سال آخر دبستان) کنار رودخانه چادری برپاست. کنار چادر یک جیپ لندرور پارک شده است. دیگی روی اجاق در حال جوشیدن می باشد و دود بخار آن با نسیم می چرخد...
-
قصه های جنگل
جمعه 28 خرداد 1400 21:37
قصه های جنگل جلد اول(1) قسمت(3) شماره 206 از مجموعه داستانک در عصر ما نوشته: سیدرضا میرموسوی برای کودکانی که در این ایام به خاطر شیوع کرونا در خانه مانده اند (گروه سنی ج-سه سال آخر دبستان) صدای لرزان و شکسته ای از پشت سر حیوانات به گوش رسید، همه سر بر می گردانند... روباه کوچولو از سوراخی دیگر از لابلای چند تنه ی درخت...
-
قصه های جنگل
جمعه 21 خرداد 1400 23:11
قصه های جنگل جلد اول(1) قسمت(2) شماره 205 از مجموعه داستانک در عصر ما نوشته: سیدرضا میرموسوی برای کودکانی که در این ایام به خاطر شیوع کرونا در خانه مانده اند (گروه سنی ج-سه سال آخر دبستان) :«بیخودی ترسیدید! آقا گرگه و من فقط گوشت گوسفند پرواری یا بره می خوریم، شبها هم مرغ یا خروسی که روباه کوچولوی قشنگ شکار می کند......
-
قصه های جنگل
جمعه 14 خرداد 1400 21:43
قصه های جنگل جلد اول(1) قسمت(1) شماره 204 از مجموعه داستانک در عصر ما نوشته: سیدرضا میرموسوی برای کودکانی که در این ایام به خاطر شیوع کرونا در خانه مانده اند (گروه سنی ج -سه سال آخر دبستان) ترس روباه کوچولو صبح خیلی زود، آن وقتی که هنوز بعضی از حیوانات جنگل و برخی درختان و گیاهان خواب بودند، شغال با عجله به سوی لانه...
-
رمانتیک
شنبه 8 خرداد 1400 21:47
رمانتیک قطعه ادبی از کتاب بهاریه نوشته سیدرضا میرموسوی شماره 203 از مجموعه داستانک در عصر ما تو می گفتی وفا یعنی: دو تایی توی باغ آرزوهامان دویدن و دست در دست هم از هر چمن یک گل و از هر شاخه ای یک میوه چیدن * تو می گفتی وفا یعنی: اگر گردی، غباری، یا که تاری در میان باغ نشیند روی چشم هامان بایستم روبروی هم نگاه ها در...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(42)
جمعه 7 خرداد 1400 21:44
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(42) سیدرضا میرموسوی شماره 202 از مجموعه داستانک در عصر ما بخش پایانی دنباله ی سورپرایز ویژه-درام ... زنگوله ای که بر گردن پیرزن دیده می شد و با هر قدم او تکان می خورد به صدا در می آمد... و من حیران و شگفت زده... این زنگوله و این صدا برایم آشنا بود!!! شاید زنگوله ی خودم...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(41)
جمعه 31 اردیبهشت 1400 21:08
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(41) سیدرضا میرموسوی شماره 201 از مجموعه داستانک در عصر ما سورپرایز ویژه ... مجلس کوچک و جمع و جوری بود اما بسیار مرتب و منظم و همه چی حساب شده به نظر می آمد. مهمانان دسته دسته می رسیدند و خدمتکاران به آنان خوش آمد گفته به کار پذیرایی می شتافتند. در انتهای سالن گروهی از...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(40)
جمعه 24 اردیبهشت 1400 22:14
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(40) سیدرضا میرموسوی شماره 200 از مجموعه داستانک در عصر ما دوباره خسرو خان(1) ... عزیزترین خویشاوند ما بود، به طوری که اگر هفته ای ایشان را نمی دیدیم احساس کمبود می کردیم! دو سال از ازدواج ما گذشت... امروز نامه ای از مهندس(پسر آقای امیری) به دستم رسید باز کردم، کارت...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(39)
جمعه 17 اردیبهشت 1400 21:33
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(39) سیدرضا میرموسوی شماره 199 از مجموعه داستانک در عصر ما ارمغان مهر ... و چون تعارف به نشستن کردند، متحیر ایستاده بودم که ایلیار دستم را کشید تا بنشینم. دقایقی به گفتگوهای معمولی گذشت و گاهی که مطالب خنده آوری بیان می شد ، من هیچ نمی فهمیدم و لبخندی ساختگی در چهره نشان...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(38)
جمعه 10 اردیبهشت 1400 21:35
داستانی بلند برای نوجوانایی که در خانه مانده اند(38) سیدرضا میرموسوی شماره 198 از مجموعه داستانک در عصر ما سوسوی ستاره ها ... به زبان آذری گفتگو می کردند. جسته، گریخته متوجه می شدم که پس از حال و احوال، کلاه مخملی راجع به قیمت ملک و زمین پرس و جو می کرد. باز صدایش بلند شد:«اوستا رضا! دستت درد نکنه الله نگه دارت! جمعه...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(37)
جمعه 3 اردیبهشت 1400 21:16
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(37) سیدرضا میرموسوی شماره 197 از مجموعه داستانک در عصر ما قهر و ناز و روی باز! ...و دایی کلاه مخملی! این بنده خدا، هیکلش غلط اندازه و ظاهراً اونو خشن و بداخلاق نشون میده، نوع گفتارشم این مورد رو تشدید می کنه! ولی نظر من اینه که نباید آدم بدی باشه! بلکه برعکس در باطن آدم...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(36)
جمعه 27 فروردین 1400 21:26
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(36) سید رضا میرموسوی شماره 196 از مجموعه داستانک در عصر ما خطر خیالبافی ... من و ایلیار روی داربستی مشغول سنگ کاری ساختمانی بودیم و چند کارگر با ما همکاری می کردند. ایلیار نگاه عمیقی به من انداخت و با لبخندی مهرآمیز گفت:«اوستا رضا! خسته نباشی! می دونم که این روزها شور و...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(35)
جمعه 20 فروردین 1400 21:23
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(35) سیدرضا میرموسوی شماره 195 از مجموعه داستانک در عصر ما راز میزبانی آیناز ...«خانم! شما رو به خدا تشریف داشته باشین! شیرینی این مجلس شب چله رو کم نکنین! و خوبه بدونین من و حاجی خانزاده، مدتی از ایام کودکی رو با هم گذروندیم و دلم نمی آید که به این زودی از دستش بدم. در...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(34)
جمعه 13 فروردین 1400 20:58
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(34) سیدرضا میرموسوی شماره 194 از مجموعه داستانک در عصر ما (شب چله 2 -خانواده من!) ...حاجی معمار:«این گفته ایشونم از بابت حق شناسیه» و رو کرد به بابا یاشار و گفت:«بابا! تو رو خدا! این همه ساکت نباش! همه منتظر شنیدن نظر شما هستن! میگن چن سالی میشه که اوستا رضای ما رو می...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(33)
جمعه 6 فروردین 1400 21:05
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(33) سیدرضا میرموسوی شماره 193 از مجموعه داستانک در عصر ما (شب چله ی 1-عروس ناز) ... شب چله ، طبق معمول هر ساله مهمان خانه ایلیار بودم. حاجی معمار و خانمش تشریف داشتند. معمار از ایلیار خواست با صدای خوش خود شب چله را خاطره ساز کند. ایلیار جواب داد:«به روی چشم! ولی فعلا...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(32)
جمعه 29 اسفند 1399 22:23
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(32) سیدرضا میرموسوی شماره 192 از مجموعه داستانک در عصر ما گریه لیلی! ... آخرهای شب در سکوتی مبهم و غرق در تجزیه و تحلیل گفتگوها، خانه بابا یاشار را ترک کردیم. من سخنی برای گفتن نداشتم، نفسم به زور بالا می آمد! و وظیفه ی تشکر و خدا حافظی از ایلیار و خانمش را با اشاره سر...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(31)
جمعه 22 اسفند 1399 22:19
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(31) سیدرضا میرموسوی شماره 191 از مجموعه داستانک در عصر ما کلاه مخملی ... چند روز بعد ایلیار دوباره با چهره خندان آمد و خواند:«مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد...»(1) و گفت:«داداش رضا! فردا شب هممون مهمون خونه ی بابایاشاریم! خودتو آماده کن! یادت باشه بابایاشار برادر...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(30)
جمعه 15 اسفند 1399 21:01
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(30) سید رضا میرموسوی شماره 190 از مجموعه داستانک در عصر ما لایق هدیه ...روزها و هفته ها به کندی می گذشت و به شدت آزارم می داد! در شرایطی که پاییز بود و روزهای طولانی تابستان را پشت سر گذاشته بودیم و در این ایام که برای من خاص حساب می شد چه خوابها که ندیدم و چه خیالها که...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(29)
جمعه 8 اسفند 1399 20:54
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(29) سیدرضا میرموسوی شماره 189 از مجموعه داستانک در عصر ما نسیم مثنوی ... من سکوت کرده بودم و حرف و سخنی برای گفتن نداشتم و ریزش آرام آرام اشکهایم بر گونه ها گواه درد و سوز نهانم بود. می دانستم ایلیار حال مرا درک می کند که ادامه داد:«رضا!یادم نرفته که در زمان ازدواج من...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(28)
جمعه 1 اسفند 1399 21:02
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(28) سیدرضا میرموسوی شماره 188 از مجموعه داستانک در عصر ما چوب تر که ستون نمیشه!(1) ... چند ماهی گذشت... و من مدام با خودم کشکمش داشتم که در این شرایط نباید بی تفاوت باشم! از جهتی کاری نمی توانستم انجام دهم زیرا دچار ترس و تشویش می شدم که مبادا حرکتی نامناسب از من سر...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(27)
جمعه 24 بهمن 1399 20:55
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(27) سیدرضا میرموسوی شماره 187 از مجموعه داستانک در عصر ما اتاق پر از گل سرخ ... آنطور که سرگیجه گرفتم و چون فکرم به جایی نمی رسید و راه و چاره ای نمی یافتم خودم را در گردابی می دیدم که هر چه دست و پا می زنم و فریاد می کشم و کمک می طلبم به گوش کسی نمی رسد! گرفتار اضطراب...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(26)
جمعه 17 بهمن 1399 20:44
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(26) سیدرضا میرموسوی شماره 186 از مجموعه داستانک در عصر ما آیناز... آیناز! ... چند روزی گرفتار سوگواری شدم. و آنچه قابل ذکر است و روحیه ی مرا تقویت کرد، دیدار دوست بود! دیدن مهندس و پدر بزرگوارش که با همه ی مشکلات کهولت سن در مراسم حضور یافتند و وجود شما آقا معلم که به...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(25)
جمعه 10 بهمن 1399 21:19
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(25) سیدرضا میرموسوی شماره 185 از مجموعه داستانک در عصر ما آوار دل! ...شب بعد از دور دیدم برق مغازه بابایاشار روشن است. خوشحال شدم و رفتم که حالی از بابا بپرسم و از پشت شیشه سایه اش را تشخیص می دادم. جلوی مغازه با صدای بلند خواندم:«یاشاسین بابا یاشارجان-یاشاسین...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(24)
جمعه 3 بهمن 1399 20:58
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(24) سیدرضا میرموسوی شماره 184 از مجموعه داستانک در عصر ما آوای نگاه ... ملاقات ما، در اوقات فراغت برقرار شد و پس از دوسال خدمت با راهنمایی ایشان علاوه بر گواهینامه ی پایان خدمت نظام، گواهینامه ی رانندگی را هم گرفتم. و اکنون سه سال از آن زمان می گذرد و ارتباط ما از طریق...
-
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(23)
جمعه 26 دی 1399 21:14
داستانی بلند برای نوجوانانی که در خانه مانده اند(23) سیدرضا میرموسوی شماره 183 از مجموعه داستانک در عصر ما سورپرایز! ...هر روز چشمهایم به دنیای روشن تری باز می شد و بی اختیار هر تابلو یا نوشته ای را می خواندم و نیز روزنامه و مجلات و ... اما هیچ روزی از کار کردن در کنار ایلیار غافل نبودم و با زبان زد شدن ایشان به عنوان...
-
داستانی بلند برای نوجوانان(22)
جمعه 19 دی 1399 21:47
داستانی بلند برای نوجوانان(22) سیدرضا میرموسوی شماره 182 از مجموعه داستانک در عصر ما پیام پیر فرزانه ...نهایت درماندگی! برای رهایی از آن صادقانه گفتم:« آقا! ببخشید! من سواد ندارم!» بدترشد! پیرمرد با تعجب سراپای مرا برانداز کرد و گفت:«نمی تونم باور کنم! مگه میشه جوونی خوش تیپ به زیارت حافظ اومده باشد و با شنیدن غزل او...
-
داستانی بلند برای نوجوانان(21)
جمعه 12 دی 1399 21:26
داستانی بلند برای نوجوانان(21) سیدرضا میرموسوی شماره 181 از مجموعه داستانک در عصر ما شور و شیدایی در شیراز در حالی که مشت گچی را که من آماده کرده بودم روی دیوار پهن می کرد و ماله می کشید جواب داد: «از کودکی توی باغچه حیاط با گل و چوب و سنگ ریزه انواع خونه ها را می ساختم، یادمه پدر خدابیامرزم به مادر می گفت؛ نگاه کن!...
-
داستانی بلند برای نوجوانان(20)
جمعه 5 دی 1399 20:58
داستانی بلند برای نوجوانان(20) سیدرضا میرموسوی شماره 180 از مجموعه داستانک در عصر ما دوستان وفادار(1) وقتی که کمی چشمهایم را باز کردم، روی تخت بیمارستان بودم. پلکهای سنگینم حکایت از ورم داشت و شاید سیاه و کبود! و این موضوع شامل تمامی بدنم می شد، چون با کمترین حرکت همه ی بدنم تیر می کشید و درد می کرد! اطرافم را می...
-
داستانی بلند برای نوجوانان(19)
جمعه 28 آذر 1399 21:17
داستانی بلند برای نوجوانان(19) سیدرضا میرموسوی شماره 179 از مجموعه داستانک در عصر ما سیاه بازی ...بیرون بانک ایلیار گفت:«از کوچه بغلی بریم راه نصف میشه!» و هنوز چند قدمی نرفته بودیم که دو مرد سوار بر موتوری راه ما را سد کردند و مرد ترکِ موتور سریع پایین پرید و یقه ی ایلیار را گرفت و گفت:«کجا آقا!؟ چرا پاکت ما رو...