-
داستانک در عصر ما
جمعه 7 اردیبهشت 1403 20:42
بخش دوم-شماره 107 شماره 355 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت بیستم هدیه ای برای عروس و حالا تصمیم گرفته با عروس کردن دخترش قال و مقال تموم بشه و به آرامش برسه... ما هم با دوستان بازاری قصد کردیم بریم خونه ی حاج ناصر و موضوعو رک و راس بهش بگیم، یعنی بریم خواستگاری، هر...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 31 فروردین 1403 22:07
بخش دوم-شماره 106 شماره 354 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت نوزدهم خبر جدید ! حاج ناصر:« جناب مهندس! ولی بنده نفهمیدم این آقا نیمای شما کی بود!؟» مهندس با لبخند توضیح داد:«حاج آقا مزاح می فرمایید! به گفته ی روانشناسان هر مردی در درون خود در جستجوی خانم ایده ال خودشه و...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 24 فروردین 1403 21:52
بخش دوم-شماره 105 شماره 353 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت هجدهم مهمان ناخوانده به دنبال آنیما سید گفت:«شاغلام! بچه محلیم ها... بارها اگر توی سر همدیگه بزنیم که نزدیم باز دوستیمون سر جاشه! من که اینطوری فکر می کنم. و به نوبت یادی از خاطرات گذشته کردند... سید گفت:«...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 17 فروردین 1403 22:01
بخش دوم-شماره 104 شماره 352 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت هفدهم شاغلام و سید با هم می خندیدند! و سید کیف به دست با سلام بلندبالایی قدم در کارگاهِ نجاری شاغلام گذاشت. کف کارگاه پر از تراشه های چوب بود زیرا شاغلام با ضربه های پی در پی تیشه گره های تنه ی درختی را می زد...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 10 فروردین 1403 21:21
بخش دوم-شماره 103 شماره 351 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت شانزدهم به سوی آشتی و دوستی دوستان بازاری یکی یکی جلوی مغازه سید بازار جمع شدند و همگی چشم به راه و منتظر حاج جعفر بودند و هر چند لحظه سر و گردن را به طرف مسیر آمدن او کج می کردند. این تاخیرهای حاجی برای...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 3 فروردین 1403 22:48
بخش دوم-شماره 102 شماره 350 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت پانزدهم و باز خُلق تنگ حاج ناصر قصاب! حاج جعفر:« و حالا دیگه وسط بحرانیم شاید توی سرازیری به طرف حاصل کار، اگر می خواین محبتی به سید داشته باشیم فرصتی مناسب پیش اومده تا برای سالهایی که سید به ما خدمت کرده ،...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 25 اسفند 1402 22:22
بخش دوم-شماره 101 شماره 349 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت چهارده آخرین ترفند بازاریان(2) باید با دقت زیاد موضوعو دنبال کنیم و منتظر وقوع چنین ملاقاتی باشیم! چه پیش میاد خدا می دونه...» *** دوستان بازاری جلوِ مغازه حاج جعفر جمع شده بودند و بی صبرانه منتظر شنیدن اخبار...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 18 اسفند 1402 20:35
بخش دوم-شماره 100 شماره 348 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت سیزده آخرین ترفند بازاریان(1) ننه اسمال گفت:«خانم جان! شاغلام مطیعِ خانمشه! چرا که خانمش عامل تغییر و تحول شخصیت او شده... و این جای امیدواریه... *** چند روز از تلفن حاج حسین بزاز گذشته بود که باز دوباره ننه...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 11 اسفند 1402 22:20
بخش دوم-شماره 99 شماره 347 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت دوازده جای امیدواریه! اما حاجی ادامه می داد:«وقتی فشار خون میره بالا که روی اعصابت راه میرن... یارو می گفت تو اگر مردی هوای دخترتو داشته باش! خوبه که تموم محله خبر دارن...» دیگه آدم چه کنه؟ و چی بگه!؟ یک راه...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 4 اسفند 1402 21:55
بخش دوم-شماره 98 شماره 346 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت یازدهم رنج حاج ناصر! پس این فکر و تصور شما زیاد دُرُس نیس!»شاغلام کنجکاوانه پرسید:«چی می خوای بگی عزیزم! حرف اصلیتو بگو!» و خانم جواب داد:«می دونین این خیال و تصور شما مانع پیوند دو جوون، دو دلداده شده!؟ دو...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 27 بهمن 1402 21:56
بخش دوم-شماره 97 شماره 345 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت دهم شب نشاط خانم شاغلام با این درهای ساخت عهد بوق و پوسیده و قفل و زنجیرهای آویزان! دیگرِ بازاریان نوع کار را که می دیدند تحسین می کردند و به فکر درِ انباری های خود می افتادند. آن روز شاغلام سخت مشغول کار بود...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 20 بهمن 1402 20:51
بخش دوم-شماره 96 شماره 344 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت نهم نان به تنوره! حاج حسین:«ماجراهایی که گفتین اون سالها به گوشم رسیده و نقلِ محافل و مجالس بود و گاهی برای تفریح بیشتر شاخ و برگم اضافه می کردن و به همین دلیل کسی جدی نمی گرفت چه برسه به امروز!!! یعنی پس از...
-
داستانک در عصر ما
شنبه 14 بهمن 1402 17:33
بخش دوم-شماره 95 شماره 343 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت هشتم نقش ننه اسمال دوستان بازاری نگاهی به یکدیگر کردند، چهارمی:«باشه! بیشتر از این مزاحمتون نمیشیم و شاگردمونو برای مشخص کردن درهای انباریها به خدمت شما می فرستیم.» دوستان بازاری به ظاهر شاد و خندان از مغازه...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 6 بهمن 1402 22:23
بخش دوم-شماره 94 شماره 342 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت هفتم تو گِل بُدی و دل شدی... از طرفی حاج ناصر مگر می تونه چنین دامادی پیدا کنه!؟ پسر سید، ورزیده و چالاک مثل پدرش، صادق و دلسوز مثل پدرش، کاری و بی باک مثل پدرش، بیخود نبود که حاجی خلیفه مقید و وسواس حساب...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 29 دی 1402 20:52
بخش دوم-شماره 93 شماره 341 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت ششم نفوذ نگاه ننه اسمال که منظور حاج جعفر را خوب می فهمید، لبخند زنان گفت:«البته که خیره! حاج آقا هفته گذشته خانم حاج ناصر روضه خونی داشت و از من خواست کمک دستش باشم منم از خدا خواسته با جون و دل پذیرفتم و در...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 22 دی 1402 19:42
بخش دوم-شماره 92 شماره 340 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت پنجم یک تابلو از لیلی و مجنون چهارمی:«یک باور خیالی غلط که چشمشون رو در مورد خدمات سید به بازاریان کور کرده!» و حاج جعفر به جمع دوستان پیوست و گفت:«حاج ناصر، محترمانه بازاریان رو از مغازه اش بیرون کرده و فقط...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 15 دی 1402 20:47
بخش دوم-شماره 91 شماره 339 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت چهارم حکایت پشه و باد! و در رفع مشکلات آنان از هیچ گونه کمکی دریغ نکرده به طوری که بازاریان خود را مدیون ایشان می دانند و دوست ندارند خدای نکرده رگه هایی از کینه و کدورت نسبت به سید وجود داشته باشد و این اتحاد...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 8 دی 1402 21:58
بخش دوم-شماره 90 شماره 338 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت سوم: در جستجوی چراغ سبز سید برگشت و نگاهی به حاج جعفر انداخت و گفت:« پس خبرش به گوش بازاریان رسیده!» حاج جعفر:«این گونه خبرها کافیه به گوش یک خانم برسه ، شب نشده توی محله پیچیده... خب خبر شاد کننده و باب طبع...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 1 دی 1402 20:32
بخش دوم-شماره 89 شماره 337 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت دوم: مجنون به هوای یار خود بود... و هنوز که هنوزه پس از سالها هیچ رابطه ای با هم که ندارن از یکدیگر گریزونن! اولی :«قضیه داره پیچیده میشه!» دومی :«آره بابا! یعنی نه بابا؛ دشمنی سالها پیش چه ربطی به این دو جوون...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 24 آذر 1402 20:31
بخش دوم-شماره 88 شماره 336 از مجموعه داستانک در عصر ما بازاریان و سید بازار داستانی بلند برای خانواده ها قسمت اول: دل از دست داده اول صبح دوستان بازاری پس از باز کردن مغازه های خود و مرتب کردن اجناسی که باید در چشم خریدار باشند و گردگیری لازم، کم کم کنار هم جمع شدند و ضمن پرس و جو ی حال یکدیگر و بیان طنز و شوخی و...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 17 آذر 1402 20:27
بخش دوم-شماره 87 شماره 335 از مجموعه داستانک در عصر ما هومن دیو! (قسمت چهارم-بخش آخر) (داستانی کوتاه برای جوانان و بزرگسالان) جوونا همیشه از نسل قبل از خود جلوترند و فاصله می گیرن! بخصوص دوره ما که اونا غافلگیر شدن! موبایل، کامپیوتر، اینترنت و ماهواره... دسترسی به اطلاعات و هجوم اطلاعات، ارتباط با جهان... جوونا رو بر...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 10 آذر 1402 20:22
بخش دوم-شماره 86 شماره 334 از مجموعه داستانک در عصر ما هومن دیو! (قسمت سوم) (داستانی کوتاه برای جوانان و بزرگسالان) من سه تا فرزند دارم که یکی توی خارج تحصیل می کنه و دو تای دیگه همینجا به دانشگاه میرن!» گفتم:«شکر خدا! این که خیلی خوبه! آرزوی هر پدر و مادریه!» گفت:«بله! آرزوی منم که درس نخوندم هس، حتی با قبول هر کدوم...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 3 آذر 1402 20:58
بخش دوم-شماره 85 شماره 333 از مجموعه داستانک در عصر ما هومن دیو! (قسمت دوم) (داستانی کوتاه برای جوانان و بزرگسالان) و شما همیشه در برابر شوخی های بچه ها با من ناراحت می شدی و اونا رو سرزنش می کردی! یادته!؟» گفتم:«همین الان تمومی خاطرات دبستان رو مرور کردم و منم از دیدن شما خوشحال شدم و خدمتتون عرض کنم تا غروب می تونم...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 26 آبان 1402 20:26
بخش دوم-شماره 84 شماره 332 از مجموعه داستانک در عصر ما هومن دیو! (داستانی کوتاه برای جوانان و بزرگسالان) زیر شلاق باد و باران، کنار خیابان، منتظر تاکسی بودم و به طور طبیعی در چنین حال و هوایی مسافرکش ها از هر نوعی پر از مسافر بود که آهسته از جلوی چشمانم می گذشتند. باد گاهی چنان شدید می وزید که اگر چترم را محکم نمی...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 19 آبان 1402 20:23
بخش دوم-شماره 83 شماره 331 از مجموعه داستانک در عصر ما شب دومادی شاغلام قست هشتم- قسمت پایانی تونستم به سرعت ساق پای شاغلام رو بگیرم و به طرف خودم بکشم، کشمکشی سه نفره توی تاریکی شروع شد صدای هیاهوی خانما به گوش می رسید و نیز عطری تند از دالون به راه پله ها بالا می آمد که هیاهوی خانما به بد و بیراه گفتن منجر شد و به...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 12 آبان 1402 20:43
بخش دوم-شماره 82 شماره 330 از مجموعه داستانک در عصر ما شب دومادی شاغلام قست هفتم حاج ناصر دستای منو محکم گرفت و شاغلام با یک دست منو نگه داشته بود و با دست دیگر سعی می کرد پاهامو کنترل کنه یا بگیره... اسیر دو گردن کلفتِ زورمند بودم، توی شرایطی که به ظاهر حق با اونا تشخیص داده می شد! به طور وحشتناکی غافل گیر شده بودم و...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 5 آبان 1402 20:59
بخش دوم-شماره 81 شماره 329 از مجموعه داستانک در عصر ما شب دومادی شاغلام قست شش به قول یکی از دوستان جوونا رغبت نمی کردن سلامش کنن! شایدم می ترسیدن! از طرفی بزرگترها می گفتن، کارش درسته! گوشت تازه به اندازه ی فروشش می یاره که مشتریهاش قبل از ظهری صف می بندن و می برن و بعد از ظهر مغازشو می شوره و می بنده... این آدم...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 28 مهر 1402 20:27
بخش دوم-شماره 80 شماره 328 از مجموعه داستانک در عصر ما شب دومادی شاغلام قسمت پنجم مطربا همچنان به کار خود ادامه می دادن و می نواختن و می خوندن! اما سرو صدای جمعیت فشرده و خروج گروهی آشفتگی و به هم ریختگی ایجاد کرده بود و تلاش خدمه برای حفظ نظم و آرامش به جایی نمی رسید! سر و صداها بیشتر می شد و با خاموش شدن چراغ توری...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 21 مهر 1402 18:11
بخش دوم-شماره 79 شماره 327 از مجموعه داستانک در عصر ما شب دومادی شاغلام قسمت چهارم منم که تظاهر می کردم کارم تموم شده و دارم میرم خونه، فوری برگشتم و آهسته و با احتیاط بالای آجرا رفتم و خودمو به پشت بوم و به سایر دوستان رسوندم و از اونجا بدون سر و صدا و دولا دولا یا چار دست و پایی ، و روی پشت بومای روشن تر به صورت...
-
داستانک در عصر ما
جمعه 14 مهر 1402 21:12
بخش دوم-شماره 78 شماره 326 از مجموعه داستانک در عصر ما شب دومادی شاغلام قسمت سوم همه کنجکاوانه دورش جمع شدیم و او ادامه داد:« از توی کوچه که هیچ راهی نیس! می مونه بالای پشت بوم، چند تا خونه بالاتر کنار خونه ی حاج ناصر قصاب کلی آجر ریختن، مثل اینکه حاج ناصر بنایی داره، میشه از بالای آجرها رفت پشت بوم و پشت بومای کاهگلی...