گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

قصه های جنگل

قصه های جنگل

شماره 225 از مجموعه داستانک  در عصر ما

نوشته: سیدرضا میرموسوی

برای کودکانی که به خاطر کرونا در خانه مانده اند

(گروه سنی ج-سه سال آخر دبستان)

شکارچی  و گنج

قسمت سوم

جلد ششم

آقا خرگوشه آرام نمی گرفت و به تلاش پی گیر خود ادامه می داد و از جویدن طناب خسته نمی شد. در این شرایط ، بدبیاری دیگری هم رسید. طوطی ها جیغ کشان از بالای درخت به پرواز در آمدند و سنجاب از لابلای شاخه ها با شتاب خودش را به لانه رساند و پنهان شد! 

عقابی بالای درخت چرخ می زد و پایین آمد... تا روی شاخه ای از درخت بزرگ نشست و ضمن جابجا کردن خود ، به آقا خرگوشه زل زد. شاید فکر می کرد چگونه می تواند به این خوراکی لذیذ دست پیدا کند. 

عقاب عاشق گوشت خرگوش است.

اما آقا خرگوشه با دیدن عقاب وحشت زده و عصبی طنابها را می جَوید. 

عقاب حرکت کرد و با چنگالهای قوی خود به طنابهای کیسه توری چسبید و سعی کرد با منقارش ضربه ای به خرگوش بزند، اما پریدن سنگین او روی کیسه ی توری آن را به حرکت و چرخش در آورده بود، به طوری که  عقاب مجبور شد دوباره به روی شاخه برگردد و به تماشا بنشیند که چه باید کرد!؟

آقا سنجاب سر از لانه در آورد و یکی دو شاخه پایین تر آمد تا سری به آقا خرگوشِ گرفتار بزند ولی وقتی چشمش به عقاب افتاد، دوباره به لانه اش گریخت!

طوطی ها صدایشان از لابلای شاخه های درختِ بزرگِ دیگری آمد:«شکارچی ها آمدند!شکارچی ها آمدند!» و شکارچی ها رسیدند

مرد شکارچی که متوجه حرف زدن طوطی ها شده بود ، به تماشای آنها ایستاد. منقاری قرمز و بزرگ، رنگ پرها به طور کلی سبز با رگه هایی قرمز که این قرمزی در قسمت زیر گلو و سینه بیشتر می شد و زیبایی خاصی به این پرنده ها می بخشید!

مرد شکارچی به دوستش که او هم محو زیبایی  طوطی ها شده بود گفت:« این کمتر از گنج نیست! باغ وحشها، نمایشگاه ها و افراد ثروتمند حاضرند بابت سخنگویی این طوطیها سرمایه گذاری کنند!»

در همین موقع چشمش به کیسه توری افتاد که خرگوش در آن گرفتار بود.

 آهسته به دوستش گفت:«عجله کنید! هر چه سریعتر قفس را از داخل ماشین بیاورید! عجله کنید!»

عقاب دوباره به کیسه توری چسبید و سعی می کرد خرگوش را نوک بزند، اما سوراخی های توری کوچک بود و این کار به سختی انجام می شد، زیرا هم خرگوش زیاد دست و پا می زد و هم حرکت چرخشی کیسه توری تسلط کامل عقاب را می گرفت.

عقاب وقتی دید مردی به طرف او می آید ناچار به پرواز شد و روی شاخه های  بالاتری از درخت، نشست.

مرد شکارچی از درخت بالا رفت تا طناب و دستگاه را باز کند و کیسه توری را پایین بیاورد که صدای طوطی ها گوشش را نوازش داد، طوطی ها می گفتند:«شکارچی ها آمدند!شکارچی ها آمدند!» مرد دوم باز گشته بود تا سوئیچ ماشین را بگیرد و گفت:« سنجاب را دیدم بالای همین درخت لانه دارد.» مرد شکارچی که حواسش به طوطی ها بود گفت:« این طوطی ها تعلیم ببینند چه می شوند!؟ و اضافه کرد:«که گفتی سنجاب بالای همین درخت است!؟ تا شما قفس را بیاورید، من سری به بالای درخت می زنم، خرگوش که در چنگ ما است! اگر بتوانم لانه سنجاب یا آشیانه طوطی ها را پیدا کنم، دست خالی بر نمی گردم امروز روز من است ! شکار گنج»....




نظرات 1 + ارسال نظر
جواد جمعه 7 آبان 1400 ساعت 22:07 https://music2download.blogsky.com

سلام. خوب هستید؟
وبلاگتون رو دیدم و نگاهی به مطالبش انداختم.
خوشحالم میکنید اگه به وبم بیاین.
ممنون
موفق باشید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.