گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما


سیدرضا میرموسوی

شماره 78


تماشای فوتبال آن هم بازی حساس کنار خانواده و در جمع دوستان خیلی حال می داد. شوق و شور و هیجان سبب شد که تزئین میز پذیرایی را هم خودم به عهده بگیریم. سبدی از میوه های گوناگون را آماده کردم و چنان روی سیبهای درشت و سرخ برق انداختم که انصافا تو چشم بودند!

بازی شروع شد و همان دقایق اول، تیم ما یک«پنالتی» را به گل تبدیل کرد! پس از تشویق و سوت کشیدن سر جامون نشستیم. هجوم به سبد میوه آغاز شد، اگر درنگ می کردم سیبی در سبد نمی ماند.

هنوز پوست سیب را نگرفته یودم که تیم مقابل از یک «کرنر» بهره برد و گل مساوی را به ثمر رساند. به سیب گاز نزده شوتی از راه دور دروازه ی ما را لرزاند! سکوت و خماری تماشاگران تیم ما! در تحیر نشسته بودیم که گل سوم هم  در گوشه ی دروازه جا خوش کرد و از کوره در رفتن من! که بی اختیار و عصبی با شدت و قوت سیب را به شیشه تلویزیون کوبیدم و آن را به شکل جعبه ی شکسته با سیم پیچ های درهم و خرده شیشه های پخش شده درآوردم...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.