گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

یک عروس و دو داماد!!؟

(داستانی بلند برای بزرگسالان)

بخش دوم-شماره 65

شماره 313 از مجموعه داستانک در عصر ما

قسمت چهل و دوم: خوشبختی کجاست؟(قسمت پایانی)

و اندیشید:«پس پشت این فداکاریها، کاسه ای زیر نیم کاسه بوده و گر نه این روزا کسی برای کسی دل نمی سوزونه! کبوتر بازی که تو هفت آسمونم یک ستاره نداره...» و ناگهان با صدای بلند پرسید:«یکی به من جواب بده! چطور میشه یک نقاش ساختمونی، یک کبوتر باز یک لاقبا بر ثروتمندی ارجح باشه!؟ چرا !؟ پس خوشبختی کجاس!؟» بلافاصله سید جواب داد:«قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری!»

هر جایی که دل طلب کنه، هر جایی که دل خشنود و راضی باشه!؟»

بانوی محترم گفت:«حاج آقا ضمن تایید سخن آقا سید! عروس خانم گوهر شناسه! اسمال آقا دیگه نقاش ساختمونی نیس! استاد مینیاتوره، نگارگره، حالا دیگه اون یک هنرمنده، اهل ذوق کارشو می پسنده!» حاج آقا محضردار که انتظار زیاد آزارش داده بود با صدای بلند گفت:«به یمن و مبارکی این عروسی کم نظیر صلوات بفرستین!» و از حاجی خواهش کرد که بیشتر از این مهمانان را منتظر نگذارد. و. بازاریان گفتار محضر دار را دنبال گرفته حاجی را تشویق کرده و برای سلامتی اش صلوات فرستادند. حاجی در جمع دوستان و آشنایان محصور بود! دوستان هر یک برای خود شخصیتی و حرمتی داشتند، تا آن بانوی محترم که لحن و بیانش او را به روزگار جوانی می برد ، ایامی که از اشعار شاعران لذت می برد! حاجی چه می توانست بگوید!؟ کلامی برای گفتن پیدا نمی کرد! او خود بازاری بود و خوب می دانست چگونه سبک و سنگین کند و بفهمد گاهی شرایطی  در زندگی پیش می آید که انسان ناگزیر است خود را با آن شرایط همراه کند و گر نه جز حقارت خویشتن حاصلی نخواهد داشت.!

ناگهان دستهایش را به نشانه تسلیم بلند کرد و او برای دوستان و مهمانان به حالت تعظیم در آمد و امضایش لبخند رضایت را بر لبان محضر دار آشکار نمودو صدای دست زدن و مبارک باشه در فضای اتاق طنین افکند و سریع به مهمانان نشسته در حیاط سرایت کرد

آخرین ترانه ای که از بلندگو پخش شد با صدای پر شور و حال جمشید مشنگ بود و جوانان زیر لب زمزمه می کردند که پی برده بودند عروس خانم شیرازی است.

«دختر شیرازی جونوم/جونوم شیرازی/ چشماتو به من بنما/ تا شوم راضی/چشمامو می خوای چه کنی!؟ بی حیا پسر/ بادوم تو بازار ندیدی!؟ اینم مثل اونه/ولیکن نرخش گرونه/شب بیا روز نیستم خونه...

پایان