گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

یک عروس و دو داماد!!؟

(داستانی بلند برای بزرگسالان)

بخش دوم-شماره 52

شماره300 از مجموعه داستانک در عصر ما

قسمت بیست و نهم:مهر فروزان

و چگونگی مجلس و پذیرش مهمان و انتخاب سالن مناسب باید بررسی بشه و آماده شدن عروس به طور طبیعی زمون می بره اما چون شما اصرار دارین، سعی می کنیم تا آخر ماه این شرایط آماده بشه و تا شما چشم بهم بزنین روزها به سرعت می گذره...انشاءالله آخر ماه.

**

خبر خرید سرویس طلا توسط حاج آقا زرپور به انتخاب خانم حاجی  آجیلی و دخترش شیرین خانم گوش به گوش و سینه به سینه در محله نقل می شد و نظرهای متفاوتی شنیده شد به خصوص دو گروه صدای شان بلندتر بود. گروهی از همسایه ها و مردم محله که از رابطه ی احساسی و عاطفی اسمال و شیرین به خوبی آگاهی داشتند و آنها را شیرین و فرهاد زمانه می پنداشتند  نسبت به خبر جدید حساسیت نشان می دادند چون نمی توانستند بر اتفاق ناخوشایندی که برای این دو دلداده در حال وقوع بود، چشمان خود را ببندند، یا بی تفاوت باشند و این شد که تا به یکدیگر می رسیدند با شور و مشورت تلاش می کردند راهی برای رهایی خود از بهت و حیرت بیابند چون می دانستند نباید در کار و زندگی کسی یا خانواده ای سرکشی یا دخالت کنند و مگر به قصد یاری یا راهنمایی و همراهی...

گفتگوها به طور خصوصی انجام می گرفت. اغلب آنها با شنیدن خبر جدید متاسف بودند و برای آینده این دو جوان به شدت ابراز نگرانی می کردند.

اما گروهی دیگر، موضوع را خیلی جدی نمی گرفتند که در شرایط کنونی و هنگامه هجوم اطلاعات فکر و ذهن جوانان را در گیر کرده و از این طریق راههای گوناگون را می آزمایند و نیز و آشنایی با گوشه و کنار جهان شتابی برای ازدواج و زندگی مشترک، در خود نمی بینند و شاید کلام کلیم کاشانی را یادآور می شوند که :

 یک روز صرف بستن دل شد به این و آن/ روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت

جوان امروز با کمک فناوری اطلاعات به  دنیایی بهتر و روشن تر می اندیشد. گروه اول با وجود پذیرفتن شرایط دنیای جدید به مهر و وفا داری اسمال و شیرین باور داشتند و می گفتند این یک نیاز طبیعیه انسان است که همچون شعله ای فروزان در انبوه جوامع به شکلهای متنوعی می درخشد و جوان خلاق و مبتکر امروز در صدد کشف راه های تازه تری است تا بتواند این شعله را همچنان فروزان حفظ و پاسداری کند به ویژه جوانانی که نزدیک به اسمال بودند مانند جمشید مشنگ و اطرافیانش که دوست داشتند هر طور شده رقیب اسمال را کنار بزنند و هنوز امیدوار به پیگیری این ماجرا بودند.

و شگفت تر این که ننه اسمال بیشتر از همیشه و جدی تر به دیدار همسایه ها می رفت و نیز مرتب از خانه حاجی آجیلی سر می زد و یار و یاور خانم حاجی در انجام کارها بود! و اما جمشید مشنگ دوست صمیمی اسمال با شنیدن خبر مذکور نه که نگران شود بلکه بیشتر هیجان زده شد...




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.