گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

پرسشهای علاقه مندان به داستان نویسی


سیدرضا میرموسوی


3- قصه

به دنیای واقعی نزدیکتر می شود و رفته رفته از دنیای افسانه دور، ولیکن هنوز در شرایطی از عناصر افسانه بهره می برد و غالبا به نتیجه ی اخلاقی منجر می شود.

خوبها موفق و بدها به سزای اعمال خود می رسند. قصه ها هنوز هیچ ساختار اصولی ندارند.

داستانک در عصر ما



سیدرضا میرموسوی(شماره 72)


در چشم ساکنان مجتمع، نشان واهمه ای دیده می شد! واهمه ای از آقای الف. م. باران. واحد 21. این آقا موهای بلندش را پشتِ سر رها می کرد، سبیل ها نوک تیز و برگشته، چشم ها درشت، ابروهای کمانی و باریک و قدی دراز و استخوانی دارد. بدون کمترین مزاحمتی برای کسی! چرا واهمه!؟ تا آن شب دهشتناک!

ابتدا مختصر گیجی به ما دست داد و همزمان لوسترها تکان خوردند... گچ و خاک از سقف و دیوار می ریخت... صدای خفیف و ناهنجار از ساختمان و صداهایی بلند از مردم هول کرده که هیاهو کنان از ساختمان ها خارج می شدند:« زلزله... زلزله...» چند دقیقه نشد همه بیرون بودند به جز یک واحد از ساختمانِ ما که می دانستیم دو کودک دارند و مرد خانه بیمار است. کسی جرات ورود به ساختمان را نداشت! مگر آقای الف. م. باران که به طرف ساختمان دوید و دقایقی بعد با دو کودک در آغوش بیرون آمد و به دنبال او مرد بیمار و همسرش به جمع ما پیوستند.

آقای الف. م. باران مرد بیمار را با ماشین خود به بیمارستان برد. وقتی که برگشتند نزدیکیهای صبح بود! کم کم پی بردیم آقای الف. م.باران شاعر و نقاش است و هنگام تشکر از او تنها این بیت را خواند:

                                                                                                                          



مولانا


تماس با نویسنده:                                                                                       Irdastan.blogsky@gmail.com

پرسشهای علاقه مندان به داستان نویسی



سید رضا میرموسوی


1)افسانه چیست؟

افسانه ساختاری کاملا تخیلی دارد و شخصیتها و عناصر شکل دهنده آن دیوها، جادوگرها، کلا سحر و افسون و وِرد خوانی است که در دنیای واقعی وجود خارجی رندارد و حوادث و وقایع در ناکجا آباد رخ می دهد.

اما می تواند بیانگر میراث فرهنگی بشر نخستین باشد.


2) اسطوره (رجوع شود به بروشور 5)

داستانک در عصر ما

سیدرضا میرموسوی

شماره 71


تکیه کلام پدر:«الساعه درستش می کنم مثل روز اولش!»

پدر باور داشت که مرد باید بتواند وسایل خانه را تعمیر کند! و هر گاه وسیله ای خراب می شد کیف چرمی پوست انداخته اش که انواع آچار و انبر و پیچ گوشتی و ... سنگینش کرده بود را بر می داشت و می گفت«الساعه درستش می کنم مثل روز اولش!» برادر بزرگترم که دانشجو بود می گفت:« پدر! وسایل امروز هر کدوم سرویس کار مخصوصی رو می خواد!» و پدر می خروشید:« این تنبلیه!» آن روز صدای مامان درآمد:« این شیر آَشپزخونه باز خرابه!» و پدر سریع کیف باستانی اش را برداشت و گفت:«الساعه درستش می کنم مثل روز اولش!» ولی این بار عرقش درآمد و ظاهرا موفق شد. آچار و انبر دستش بود که داداشِ دانشجو داد زد:« این پکیج چراغش قرمزه و خاموش!» و پدرِ آماده به جان پکیج افتاد...

مامان فریادش بلند شد:« آَشپزخونه رو آب ورداشت...» از شیر تعمیری و زیر پکیج به شدت آب می ریخت ... به یخچال هم رسید! تا پدر شیرهای اصلی را ببندد، یخچال دچار اتصالی شد... و پدر مات  و کبود دراز به دراز افتاد...

خواهرم جیغ کشید و گفت:« حالا دُرُس شده مثل روز اولش! روزی که پدر اول بار فشارش زد بالا...»