گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

دنباله

داستانک در عصر ما

شماره 13


شماره261 از مجموعه داستانک در عصر ما

آنتونی و کلئوپاترا و پیرهدایتگر

قسمت سوم

گلادیاتورها با پاکوبیدن در جای خود ایستادند و برای سرداران سر تعظیم فرود آوردند. بدنهای آفتاب خورده و روغن زده  و عضلات پیچیده آنان، صحنه نبرد را هیجان انگیزتر جلوه می داد. به فرمان سردار آنتونی آغاز نبرد اعلام شد.

یکی از جنگجویان نام آور و دلاور قدم جلو گذاشت و با حرکاتی تهدید کننده و عربده هایی، هماورد می طلبید! پیر هدایتگر از میان داوطلبانِ گلادیاتور، ظریف ترین و چابک ترین را انتخاب و روانه میدان کرد.جنگجو با حملات پی در پی می خواست با نیزه گلادیاتور را از پای درآورد، اما گلادیاتور با جا خالی دادن ها، چنان با سرعت پیچ و تاب می خورد و می نشست و بلند می شد که جنگجو گاهی عصبانی او را گم می کرد!

در همین لحظات غافلگیرانه، گلادیاتور نیزه  خود را در کمر حریف جای داد! دو نفر جنگجو به سرعت وارد میدان شدند و پیر هدایت گر دو نفر از گلادیاتورها را که ویژگی خاصی داشتند به مقابله فرستاد. این دو گلادیاتور با آرامش و در کمال خونسردی حملات پی در پی جنگجویان را دفع می کردند. تا اینکه جنگجویی با شمشیر چنان ضربه ای بر سپر گلادیاتوری کوبید که سپر دو تکه شد و شمشیرش نیز شکست و گلادیاتور لحظه ای امان نداد و شمشیرش را در سینه ی حریف نشاند.

جنگجوی دیگر که از  بازویش خون می ریخت بر زمین افتاده بود که سردار اُکتاویوس خشمگین و بیقرار دستور حمله جمعی جنگجویان را صادر کرد و جنگجویان به طرف گلادیاتورها یورش بردند و جنگ مغلوبه شد...

پیرهدایت گر چون پرنده ای به هر گوشه و کنار می دوید و می پرید و گلادیاتورها را از حملات غافلگیرانه یا حیله گرایانه خبر می کرد.

ناگهان چشمش به ارابه ای تیغ دار افتاد که از دروازه ای وارد میدان شد و به سرعت به طرف گلادیاتورها در حرکت بود.

فریادهای هشدار پیرمرد سبب شد گلادیاتورها در ضمن شمشیر زدن از مسیر ارابه فاصله بگیرند و پیر هدایتگر فریادی دیگر برآورد و گلادیاتوری را به نام خواند:« کار ، کار توست!» این گلادیاتور که در پرتاب نیزه تخصص داشت با ضربه ای حریف را به زمین انداخت و برق آسا نیزه را پرتاب و در سینه ی ارابه ران جای داد و ارابه منحرف و چند تن از جنگجویان را مجروح کرد...