گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

یک عروس و دو داماد!!؟

(داستانی بلند برای بزرگسالان)

بخش دوم-شماره 63

شماره 311 از مجموعه داستانک در عصر ما

قسمت چهلم: عروسی با شکوه

و سید بازار ادامه داد:«حاج آقا! خواهش می کنم آروم باشین! کمی حوصله کنین! ببینین عروس خانم خوشحال و راضیه! اگر توجه کنین مرتب داره از مردم محله که در جشن عروسی اش شرکت کردن تشکر می کنه! چه عروس وظیفه شناسی! خداحفظش کنه و عروسی اش مبارک باشه» حاج آقا زمزمه کرد:«با اجازه کی! چطوری!؟ کِی!؟ کجا!؟ چجوری!؟»

سید:«هنوز فرصت هست، بدون اجازه پدر این عروسی زیبا و خاطره انگیز که رسمیت پیدا نمی کنه، ما مدتی پیش تو خونه خودتون شیرینی نومزدی این دو جوون رو خورده بودیم(1)، یعنی حاجی امشب حق به حق دار رسیده و کار خلافی صورت نگرفته باید خیالتون راحت باشه!»

بلافاصله بانوی محترم دنباله سخن را گرفت:«حاج آقا! دزد عروس رو که دیدین! پیش چشم شما و این جمعیت لو رفت، نه راه فرار داشت و نه راه انکار و نه جرات اعتراف و اقرار...

حاج آقا ثروت بی حد و شمار لیاقت می خواد و شایستگی و وجاهت و وقار...

وگرنه این میشه که دیدیم سوءاستفاده از این بار!

مردک بی عار از درموندگی ممکن بود جونش در بیاد، خوشبختانه بدون هیچ مورد ناگواری این جناب پولدار نابکار به خونواده اش سپرده شد ماجرایی بود که در این سیر و گشت، هر چه بود، شکر خدا به خیر گذشت!»

حاجی آجیلی کنار سید قرار گرفت و پرسید:«سید! این بانوی محترم کیه!؟ یکی دوبار به خونه ی ما اومده ، کلامش عجیب تاثیرگذاره... منو به ایام جوونی می بره! » سید:«به زبون خودش میشه یک معلم مهربون معروف به امینه ادیب! مرهم محنت دیگرون!» بانوی محترم همه اطرافیان را خطاب قرار داد:«تو رو خدا ! نگاه کنین! در سرتاسر کوچه عطر عروس و داماد بر تمامی وجود این جمعیت نشسته، تصویر عروس و داماد در چشمان مردم نقش بسته! چهره ها سرشار از شادی، خنده بر لبها و مردم خشنود و راضی! سرتاسر کوچه تابلویی زنده می سازه که به زیبایی در سر طاق خاطرات این مردم به یادگار و به روشنی ثبت میشه، یک عروسی باشکوه! حالا میخام از مهمونا تقاضا کنم، خواهش کنم لحظاتی با هم خانم حاج آقا و مادر اسمال آقا رو تماشا کنیم! ببینین با چه شور و هیجانی همسایه ها یا هر کسی رو که در این جشن با شکوه شرکت کرده برای صرف شام به خونه های خود فرا می خونن! و در این کار چنان جدی و کوشا هستن که اگر کسی از قلم بیفتد گویی کم آوردن و ضرر می کنن! و این مادران مسئول دلسوز و با محبت رو باید به«آفتاب دعوت کرد، یا به مهمانی گنجشکها برد»(2)


1- اشاره به داستانک 154

2-استفاده از شعر فروغ


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.