گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

دنباله

داستانک در عصر ما

شماره12

شماره 260 از مجموعه داستانک در عصر ما

آنتونی و کلئوپاترا و پیرهدایتگر

قسمت دوم

...سکه های مدیر به راستی پیرمرد را دگرگون کرده بود! در تمرینات گلادیاتورها به طور مرتب شرکت می کرد و از آنها جدا نمی شد و روز به روز چالاک تر و پا به پای آنها جست و خیز داشت و ضربه های جانانه و دفاع دلیرانه ی آنان را تحسین می کرد و نیز مهارتهای خاص هر گلادیاتوری را به خاطر می سپرد.

هر روز که می گذشت به روز نبرد نزدیک تر می شد و بر هیجان و اضطراب می افزود و پیرهدایتگر می بایست با تمهیداتی این تشویش روز افزون را به کاهد و بر اعتماد به نفس گلادیاتورها بیافزاید! او در این زمینه ها از نبردهای قبلی آموخته بود و عاقبت روز نبرد فرا رسید.

تمامی سکوها و دور تا دور میدان مملو از جمعیت بود و هوار و هیاهوی بسیار...

 شیپورها به صدا در آمدند و این قال و غوغا کم کم فرو نشست. سربازان گارد بر میدان سلطه پیدا کردند. شیپوری دیگر ورود سرداران را اعلام نمود.

سردار مارکوس آنتونی به همراه ملکه کلئوپاترا در جمع محافظان در جایگاه مخصوص قرار گرفتند.

 درست روبروی آنان در آن طرف میدان سردار اکتاویوس و همراهان مستقر شدند.

شیپورها باز به صدا در آمدند و به فرمان سردار آنتونی دروازه های میدان باز  شدند. از دروازه ای جنگجویان اکتاویوس غرق در زره خود و شمشیر و سپر و نیزه در آرایشی نمایشی و خیره کننده قدم در میدان گذاشتند و با حرکاتی جنگ طلبانه برای هر دو سردار سر فرود آوردند. از دروازه ای دیگر، پیرمرد سپیدموی قدم در میدان گذاشت و تمام میدان را از نظر گذراند! جنگجویان از دیدن او به قهقهه افتادند! اما جمعیت که این پیر را می شناختند سکوت اختیار کردند. به دنبال پیرمرد گلادیاتورها با خواندن سرودی حماسی و در ستونهای منظم پا بر میدان گذاشتند و طنین صدای هماهنگ و مردانه آنها چنان بود که جمعیت ایستاده هورا کشیدند...

همه سر به سر تن به کشتن دهیم

از آن به که سنگر به دشمن دهیم(1)


1- حکیم ابوالقاسم فردوسی و صحیح بیت: همه تن به تن سر به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم.





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.