گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

دنباله

داستانک در عصر ما

شماره 10

شماره 258 از مجموعه داستانک در عصر ما


تو را یک نکته و ما را سخنهاست(1)

 شب جمعه بود. عباس آقا تعمیرکار کفش(2) باید زودتر آماده می شد. ابزار کارش را جمع و جور و در جاهای مخصوص قرار داد. کفشهای تعمیر شده را جفت جفت به دیوار آویزان کرد. پیشبندش را باز و دست و صورتش را شست. ایام، ایام بیماری کرونا بود و باید علاوه بر نوشابه، یک بسته ماسک هم می گرفت. کمی بعد وارد داروخانه محل شد. و بسته ای ماسک خرید. دکتر که عباس آقا را خوب می شناخت گفت:« اوستا خسته نباشی! جسارت نباشه! دیشب یک بسته ماسک بردین، نکنه فراموش شده باشه و هزینه اضافی بشه!؟» عباس آقا جواب داد:«نه دکتر! این بسته برای راه آهنه، اگر انشاءالله پسرم از قطار پیاده بشه، پیش از در آغوش گرفتنها باید ماسک بزنه! میگم دکتر! پسرم حتما دوستان یا همراهانی داره!» و با عجله داروخانه را ترک کرد که می دانست همسرش با سبدی غذا منتظر است تا با هم به استقبال پسرشان بروند.

دستیار دکتر گفت:«دکتر! شما که اوستا عباس را خوب می شناسین و با او صمیمانه برخورد می کنین چرا واقعیت رو بهش نمی گین!؟ نکنه خدای نکرده این زن و شوهر دچار مشکل روانی بشن!؟» دکتر با تاسف سری تکان داد و گفت:«اتفاقاً همین چند ماه پیش در مجلسی در جمع کسبه محل نشسته بودم. اوستا عباس هم حضور داشت. گفتگوها به همین قضیه کشیده شد و حاضرین با ایما و اشاره از من خواستند تا یک جورایی واقعیت را رو کنم. منم سعی کردم کلماتی به کار ببرم که به روحیه لطیف و نازک شده اوستا لطمه ای نخوره، موضوع به خوبی تفهیم شد، اما اوستا عباس خیلی آگاهه و به ما فهموند که سخت نگران حال همسرشه و می ترسه با گفتن حقیقت، تنها امیدش رو  از او بگیره و برای همیشه همسرش رو از دست بده و در خاتمه نکته ای ارائه کرد که ما همه سکوت کردیم.

تو را یک سوز و ما را سوختن هاست

تو را یک نکته و ما را سخنهاست


1-پروین اعتصامی

2-به داستانکهای 38-70-86- 99-108 و 122 رجوع شود



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.