گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

سیدرضا میرموسوی

داستانک شماره 127


دانشجویی با صدای بلند گفت:«استاد! در و دیوار پر از شماره تلفنهاییه که در اسرع وقت! پایان نامه تحویل میدن! اینا هم پذیرفته میشن!؟»

استاد با تبسمی گفت:«ممکنه! اگر دانشجویی خطاکار پیدا شود و نخواهد درکی از حقیقت داشته باشد این شخص چشمش نمی بیند، گوشش نمی شنود و بر دلش قفل زده شده است.(1)

به قول روانشناسان علم ذهن یا وجدانش به خواب رفته، در چنین شرایطی فقط وقت گران بهای دست اندرکاران تلف می شود، بلاتشبیه(ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست-عرض خود می بری زحمت ما می داری)(2)

ظاهرا از زرنگی خود خرسند است!

اما در پی اتفاقی مثل پرسش امروز شما نوری بر تاریکی وجدانش می تابد که آرامشش را بهم می ریزد...

اسکروج پرسناژ داستان چارلزدیکنز(3)، روح شریکش را می بیند که اسناد اعمال زشتش چون زنجیری بر دست و پایش پیچیده...

یا به قول آن شاعر و نویسنده(وجدان من هزار زبان دارد و با هر زبان هزار حکایت می گوید و در هر حکایت هزاربار شرارت های مرا ملامت می کند.(4))...

در این موقع چند دانشجوی منقلب شده بلند می شوند و پایان نامه های تلفنی خود را پس می گیرند...


1-قرآن

2-حافظ

3-سرود کریسمس

4-اشعار شکسپیر ترجمه الهی قمشه ای



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.