گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

سیدرضا میرموسوی

داستانک شماره 123



روزنامه جوابگوی پرسشهایش نبود آنرا لوله کرد و به راه افتاد...

سرگشته و پریشان به دنبال شخصیت یا هویت خویش می گشت!

جوان بود و پرسش گر و گاه به گاه به حال آدمیان می اندیشید که در رویارویی با پرسشهایش چنان دچار چاره جویی گرفتاری خود بودند که کنجکاوی او را عجیب تلقی می نمودند و مبهوت به سرتاپای بهت زده او می نگریستند!!!

فکر کرد شاید در گذشته هم پرسش گرانی چون او سرگشته و پریشان بوده اند! این واژه ی گذشته افکار او را به سوی تاریخ سوق داد.

باید تاریخ را بررسی کند، از غارنشینان تا کاخ نشینان،

از خدایان تا قدرتمندان، از دوران سرگردانی تا وقوع وقایع الهی،

اختراعات و اکتشافات...

اسرار سرزمینهای ناشناخته...

شناخت سرزمین خود!

ایستاد تا تمرکز کند و مغلوب افکار مشوش نشود!

نخست، سر زمین من کجاست!؟

سرزمین من کجاست!؟

کلیدواژه ای برای بسیاری از پرسشها...

روزنامه را باز کرد تا زیرانداز کند که نگاهش روی قطعه شعری خیره ماند:

«سرزمین من/ همین قالی ست/ زیر پاهای مبل/ که بوی گلهایش/ از پوست پاهای شما / راه می رود تا دلتان»(1)


1- شعر از بیژن نجدی






نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.