سیدرضا میرموسوی
شماره 65
عجب گرفتاری!
بچه این زمونه رو چجوری سرگرمش کنم!؟ چاره ای نبود! رو کرد به نوه اش و گفت:« آقا آرش! دوس داری شطرنج یا منچ با زی کنیم!؟ یا برات قصه بگم!؟» آرش که با گوشی اش کار می کرد گفت:« بذارین پیام بابا رو لایک کنم، الان بابا آنلاینه و بعد ادامه داد، بابابزرگ! حال دارینا !؟ بیایین کنار من تا چن کلیپ شاد دانلود کردم تماشا کنیم و حالشو ببریم...» و کلی خندیدند... سپس نوه گفت:«چطوره یه مسابقه فوتبال هیجان انگیز ببینیم!؟ » بابا بزرگ گفت:« خیلی خوبه! اما من باید به فکر ناهار هم باشم!» نوه گفت:« تلفنی به رستوران سفارش غذا میدم!» بعد از ناهار نوه گفت:« بابابزرگ! دوس داری چن تِرک بشنویم و حال کنیم!؟» و دقایقی بعد گفت:« راستی بابا بزرگ! دوس داری سرچ کنم و از نرخ سکه و دلار با خبر بشین!؟ آخه مامان و بابا هر شب کارشون همینه!» بابا بزرگ گفت:« نه!.... نه ! تمامی حقوق من نصف یه سکه هم نمیشه... ضمنا باید آماده بشیم بریم پیش مامان و بابا!» نوه گفت:« میگم اسنپ یا تپسی بیاد دنبالمون» وقتی مامان و بابا پرسیدند، آرش که اذیت نکرد!؟ بابا بزرگ پاسخ داد:« والله تموم روز من آچ مز بودم!!!