قسمتی از قطعه ی " انتظار"
نوشته: سید رضا میرموسوی
نگار من! بهار من ! کجا است؟
من نمی دانم
مگر از کوه می آید،
و یا از دشت و صحراها
و یا آن سوی دریاها...
نمی دانم
هوا دم کرده و سنگین
زمین خسته، ترک خورده
دمادم می رسد از دور
صدای انفجار مین
صدای تاخت و تاز و یورش
خیل سواران نیست
صدای انفجار بمب می آید
فضا سرخ و مجازی است
جهان در ارتباط دائمی،
در کارزار طرح و برنامه
دچار ضیق وقت و غصه ی
پرونده سازی است
نگار من! بهار من! کجا است؟
من نمی دانم
....