گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

سیدرضا میرموسوی

داستانک شماره140

(عاشق از بوی خوش پیرهنت       پیرهن را ندراند چه کند!؟)(1)

ننه اسمال از بستر(2):« پسرجون! می دونم باز هوای عاشقی به سرت زده و خوابت نمی بره! بیا تو!»

و اسمال لبخند زنان وارد اتاق مادر شد و لبه تخت نشست.

اسمال:«مادر! یادتونه تو کودکی من، قصه ی (دخترای ننه دریا)(3) رو برام می خوندین!؟

فقط اون بخش ننه دریای حسود رو بخونین!»

ننه اسمال:«قربون حکمت خدا، عشق ویروس میروس سرش نمیشه! حالا گوش بده اگه یادم باشه!

(... ننه دریای حسود، ابرا رو بیدار می کنه

اسبای ابر سیاه، تو هوا شیهه کشون

بشکه خالیِ رعد،

روی بوم آسمون

آسمون غُرومب غُرومب

طبل آتیش دود و دمب

نعره موج بلا،

میره تا عرش خدا

صخره ها از خوشی فریاد می زنن

دخترا از دل آب داد می زنن

پسرای عمو صحرا!

دل ما پیش شماس

نکنه قهر کنین!

حقه زیر سر ماس

ننه دریای حسود،

کرده این آتشو دود

...)

اسمال:«یعنی ممکنه حاجی حسودیش بشه!؟»

ننه اسمال:« نه مادر! حاجی کاسبه و به سود و زیان فکر می کنه، ممکنه خیال کنه، شاید یه داماد پولدار نصیبش بشه...

اما کور خونده...

به قول دخترای ننه دریا دل شیرین پیش شماس!

مادرشم طرف شماس!

پسر من اینقده مورد وثوق مردمه که خونه هاشونو با اثاثیه در اختیارش می ذارن تا نقاشی کنه...

تو این آشفته بازار خراب، از کجا اینجور جوونی سالم گیرشون میاد!

حالا برو بگیر و آسوده بخواب!


1-مولانا

2-به داستانک های 101-113-120-135 و 138 رجوع شود

3- شاملو



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.