گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

سیدرضا میرموسوی

داستانک شماره138


«مامان اسمال آقا!(1)

اگه آب دستتونه بذارینو سری به خونه ما بزنین-شیرین»

ننه اسمال که شیرین را عروس خود تصور می کرد، خودش را به خانه حاجی آجیلی رساند که شیرین پشت در انتظارش را می کشید و همانجا دم در گفت:«

مامانم ده روزه که از اتاق بیرون نیومده...

از شیوع ویروس ترسیده...»

ننه اسمال اجازه ورود خواست که شیرین در را گشود  و خود به حیاط برگشت.

خانم حاجی با چشمان مضطرب و اسپری الکل به دست از روی مبل بلند شد و گفت:«ببخشید! جلوتر نیاین!» ننه اسمال لبخند زنان و با مهربانی گفت:«اسمال سرتاپای منو ضد عفونی کرده... شما هم خوب کاری می کنین... این خیلی عالیه!»

لبخندی تلخ بر لبان خانم ظاهر شد...

ننه اسمال:« خانم جون! گفتن تو اجتماعات نباشین!

امن ترین جا همین خونه س!

نباید بترسین که هنوز بیماری نیومده بیمار شیم!

زندگی معمولی با رعایت دستورات بهداشتی!

در وقت اضافی راز و نیاز الهی، دیدن فیلم های جذاب انسانی!

و توجه به توصیه های بهداشتی رسمی!

خانم روی مبل نشست و اشکهایش جاری شد! 

ننه اسمال:«پاشو عزیزم! بریم تو حیاط و هوای آزاد...

این روزا به عشق و محبت بیشتر احتیاج داریم حتی تلفنی...»

و توی حیاط به طوری که شیرین بشنود خواند:



1-به داستانکهای 89-92-101-115-120-117 و 135 رجوع شود

2- حافظ



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.