گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

سیدرضا میرموسوی

داستانک شماره 131


خبر گوش به گوش می پیچید:

«یکی از سرداران رم گروهی جنگ آور آماده کرده تا با گلادیاتورها بجنگن!» و  رئیس موسسه گلادیاتوری از پیرهدایتگر(1) خواست در این مورد بیندیشد و چنان چه دفع شر شود بر ماهیانه اش بیفزاید!

پیر گفت:« برای من سکه ای مخصوص آماده کن!»

رئیس موسسه یقین داشت این سردار کینه ای دیرینه از او دارد و او باید یا از خیر موسسه بگذرد یا چاره ای بیابد! روز نبرد، گلادیاتورها با آرایشی رزمی در حال خواندن سرودی حماسی وارد میدان شدند:

و تا دشمن از مسحوری درآِید، تعدادی از آنان زیر ضربات ناگهانی و سریع و بی امان گلادیاتورها به خاک افتادند! سردار رم چند جنگ آور دیگر برای یاری به میدان فرستاد که موجب خشم و هوار جمعیت شد!

اما گلادیاتورها گویی پرواز می کردند و با فریادهای هدایت گر چپ و راست شمشیر می زدند و سرانجام با معدودی تلفات میدان را ترک کردند...

رئیس موسسه لبخند زنان پرسید:

«ای پیر سرعت عمل رو دیدم، سرود رو شنیدیم، سکه چه نقشی داشت!؟»

پیر جواب داد:«ترفند یک سردار قدیم ایران! وقتی می بینه سپاهیانش ناامیدن، در جمع سرداران سکه ای به هوا می اندازه که اگر شیر باشد آنها پیروزن!

(البته هر دو روی سکه منقش به نقش شیر بوده!)


1- به داستانک های 42 - 57 -62-103 و 104 رجوع شود.

2- فردوسی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.