گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

سیدرضا میرموسوی

داستانک شماره 126


بازاری اولی:«بیچاره سید! از کار و کاسبی خودش افتاده، مرتب میره سر ساختمون!»

دومی:«آره بابا!

سید، عاشق کار خیره، ثابت کرده تا حالا!»

سومی: «لابد این عشق و عاشقی کسری مغازشو جبران می کنه!»

چهارمی:« داره مدرسه می سازه... اولیا و خیّرین مسئولیت به گردنش گذاشتن!»

اولی: «شدت این عشق آدمو مشکوک می کنه!»

دومی:«نه بابا! یعنی آره بابا تا به معشوقش نرسه، آرامش نداره بابا!»

سومی:« طبیعیه تو هر ساخت و سازی ریخت و پاش داره!»

چهارمی:« بدبین نباشین! اون دفعه یادتونه چطوری ضایع شدین!(1)

الانه سید داره میره، صداش می کنم تا بهش خسته نباشین بگم!»

و سید در جوابِ پرسشی مبتنی بر این که«این همه عشق در کار خیر از کجاست!؟» گفت:« قدیمی ها گفتن(امروز می توانیم نیکویی کردن، باشد فردا روزی شود که اگر بخواهیم نیکویی کنیم، نتوان کردن از عاجزی(2)!)»


1- به داستانک 116 رجوع شود

2-سیر الملوک



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.