گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

سیدرضا میرموسوی


شماره 88

مادر برای مشاور توضیح می داد: « دخترم مدتیه کم می خوابه، کم حرف می زنه و کم غذا می خوره. نگاهی سرد و اقوام گریز داره  و در خلوت خودش اشک می ریزه... می پرسیم چی شده؟ مریضی یا کشتی هات غرق شده!؟ جوابش فقط کلمه ی ، "هیچی"  یه، 

به خدا نمی دونیم چی کار کنیم! » و باز حرف هایش را با اضافاتی تکرار می کرد و همان جمله ی نمی دونیم چی کار کنیم تکیه کلامش بود که مشاور در فرصتی مناسب کلامش را قطع و اجازه خواست با دختر گفتگویی داشته باشد!! بدین منظور دختر را از مادر دور کرد و با مهر و صمیمیت پرسش هایی را شروع که ابتدا دختر کوتاه جواب می داد و رفته رفته مجذوب خلوص مشاور شد که مشاور در این شرایط از او خواهش کرد  تستهایش را پر کند و اضافه نمود که این تست ها محفوظ است هر چه می خواهد دل تنگت بگو زیرا ما باور داریم:


 « ... دل بود آگـه که وفـا دار کیست»(1) 

و بعد از آن گفت  برای جواب گرفتن دو روز دیگر مراجعه کنند.

روز قرار مشاور گفت:« مادر محترم! دختر شما هیچ مشکلی ندارد اگر موارد این نامه را رعایت کنید ان شاءالله مسائل موجود برطرف می شود:


1-اجازه بدهید دخترتان خودش نیازهایش را انتخاب کند.

2- اجازه بدهید اظهار نظر کند.

3-اگر اشتباهی سر زد، سرزنشش نکنید بلکه طورری رفتار کنید که متوجه اشتباهش بشود.

4 -خواهش می کنم اجازه ندهید کسی به جای او حرف بزند.»


1) نظامی