بخش دوم-شماره 152
شماره 399 از مجموعه داستانک در عصر ما
رنج و نشاط عشق
داستان دنباله دار برای خانواده ها
قسمت بیست و یکم
دلهای شکستنی
گفته های سیروس هم این طور که ننه اسمال می گوید، باید همه دروغ و رفتارش تجسم ریا و تزویر باشد. مگر ممکن است پدر و مادری تنها فرزندِ دلبندش را دوست نداشته باشد!؟
و به آینده اش فکر نکند!؟
مادر از امیر خواست که هر چه زودتر باید این مطالب را به گوشِ ننه اسمال برسانند تا از طریق او به حاج خانم و پدر پریسا منتقل شود که از زبان آنها زیاد باور نخواهند کرد که فعلا امیر برایشان یک رقیب تلقی می شود و چون نباید برای ننه اسمال زیاد مزاحمت ایجاد کنند، به ناگزیر او را برای مهمانی شام دعوت کرده و مطالب را هم در میان می گذارند.
***
ننه اسمال با خارج شدن از خانه مادر و پسر، غرق فکر و خیال بود که اکنون چه باید کرد؟
و چگونه این اطلاعات را به پدر و مادر پریسا انتقال دهد؟
اگر چه باید در اصل از این وضعیتِ سیروس با اطلاع باشند که فامیل هستند و با هم رفت و آمد دارند و علاوه بر این مادر پریسا عاشق خواهرش است و بدون اجازه خواهر آب نمی خورد!
و اما پدر، پدر نیز عاشق همسرش است و سالها در نهایتِ مهر و محبت نسبت به یکدیگر زندگی کردند و بدون شک پدر نمی خواهد که همسرش کوچکترین دلگیری را از او پیدا کند.
اگر جمع بندی کنم اینجا خانواده ای کوچک است با خرواری از عشق...
عشق زن و شوهر نسبت به یکدیگر، عشق مادر پریسا به خواهر، عشق سیروس به پریسا، عشق امیر به پریسا، و عشق خودم نسبت به همسایه های گرفتار...
و لحظه ای ایستاد و به یاد عروسش افتاد که هرگاه از عشق سخن به میان می آمد از شاعری جدید زمزمه می کرد: خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند(1)... و...
و هر چه تلاش کرد کلام و دنباله شعر به یادش نیامد و به ناچار به حال خودش برگشت که باید خیلی محتاط رفتار کند که دلی شکسته نشود...
ولی به راستی مگر می شود پدر و مادری تک فرزند عزیز خود را به شخصی مثل سیروس بسپارند؟
مگر می شود دلبستگی های فرزند خود را نادیده بگیرند؟
یا برای آینده او فکر نکنند؟ که امیدی به آینده ی سیروس نمی شود متصور بود؟
و ننه اسمال باز هم به این نتیجه رسید که از این دو نفر فقط می شود به پدر اعتماد کرد که احساسِ مسئولیتش را در اتفاق گذشته بروز داده است و به اندازه یک هشدار واقعی ، ناراحتی به سرش آمده و ننه اسمال تصمیم گرفت...
1-سهراب سپهری