بخش دوم-شماره 136
شماره 383 از مجموعه داستانک در عصر ما
رنج و نشاط عشق
داستان دنباله دار برای خانواده ها
قسمت پنجم
از کشیدن سیگار پسرخاله کلافه شده بود و به خاطر مامان ناراحت نشه تحمل می کرد، در صورتی که خود پسرخاله متوجه این حساسیت پدر شده و از اون موقع سعی داشت کمتر پیش پدر ظاهر بشه»
و در این هنگام باز بغض گلوی پریسا را گرفت و بی اختیار گریه اش آشکار شد و نتوانست از آن جلوگیری کند! که میان هق هق گریه می گفت:«نمی دونم چی کار کنم؟ من این مرد رو دوس ندارم و اگر مجبورم کنن، باید راهی پیدا کنم...»
ننه اسمال با اینگونه مسائل زیاد برخورد کرده بود که گاهی عواقب خوبی نداشت ، و دیگرصلاح ندانست موضوع جوان بلند بالا را پیگیری کند. در این زمان در حیاط باز شد و حاج خانم با ایجاد سر و صدایی به عنوان اعلام خبر ورودش از راه رسید و گفت:« خوب دوتایی خلوت کردین! دل دادین و دل گرفتین!» و در حالِ مرتب کردن و جاسازی حجابش برگشت و به پشت دستش محکم زد و گفت:« عجب دورِ زمونه ای شده... هنوز کفن مرده خشک نشده دارن بر سر مال و اموالش می جنگن... یکی همونجا میخواد از بقیه امضا بگیره و کلاه سر همه بذاره... هیچ شرم و حیایی سرشون نمیشه... مهم تصرف مال خدابیامرزه...
ا...ا... می بینم پریسا جون گریه کرده! از چشماش پیداس... نکنه باز حالش بد شده!؟» ننه اسمال:« نه حاج خانم! در حال و هوای گذشته بود و منقلب شد، چیزی نیس...» حاج خانم رو به دخترش:« آره مامان جون حالت خوبه؟» پریسا:«خوبم مامان! از حالتهای غصه بار گذشته، گفتم کمی دلم گرفت و سر مادرِ اسمال آقا خالی کردم» ننه اسمال:«این حرفا چیه؟ تو رو خدا تعارف رو بذار کنار!» و آماده ی خداحافظی شد و قول داد در آینده نزدیک باز هم کنار هم باشند.
*
هنوز چند روزی نگذشته بود که حاج خانم مراسم مهمانی داشت و ننه اسمال را برای کمک دعوت کرد. ننه اسمال وقتی زنگ درِ خانه ی حاج خانم را به صدا درآورد، پریسا خانم سریع در را گشود و آهسته به ننه اسمال گفت:« مامان اصرار داره بدونه که شما درباره پسرخاله من اطلاعی دارین یا نه، حواستون باشه!»
و حاج خانم هم به استقبال ننه اسمال آمده و او را بغل کرد. مهمانها کم کم می رسیدند و ننه اسمال چادرش را به کمرش بست و در آشپزخانه دست به کار شد.
حاج خانم ضمن اشاره به نیازها و مواد و ابزار لازم می گفت:«مهمونا چن تا از دوستامن و نیز خواهرم که خیلی دوسش دارم... و