گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

گلهای پِیرنگ

وبلاگی برای ترویج آموزش داستان نویسی

داستانک در عصر ما

بخش دوم-شماره 116

شماره 365 از مجموعه داستانک در عصر ما

داسـتـانـک

نویسنده

(به مناسبت روز قلم که دیروز پنجشنبه 1403/4/14 بود)

ذوق زده بودم و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم، چون سالهای سال آرزو داشتم نویسنده ای مشهور را از نزدیک ببینم. مطالعه و کتاب خوانی مرا به مکانی کشانید که نویسندگان بسیاری به آن مکان رفت و آمد می کردند، از جمله نویسنده ای که من  برای دیدنش اشتیاق فراوان داشتم و خوشبختانه برای دقایقی کنار یکدیگر نشستیم. نویسنده ای که آثارش بارها لبخندی بر لبم آورده بود ، به طوری که برای هم سن و سالان داستانهایش را  تعریف می کردم و آنان چنان مجذوب می شدند  که دنبال کتابهای ایشان می رفتند.

و نیز اضافه می کردم که نوشته هایی صادقانه و بی رنگ و ریاست و خالی از چاشنی های غرض آلود با بیانی ساده و بدون گرایشهای خاص و بازیهای گوناگون پیام رسانی و خیالهای به اصطلاح روشن فکرانه و...

می توانید به راحتی خط سیر داستانی را دنبال کنید و به پایان برسانید و لذت ببرید بارها شما را می خنداند و با کلامی ساده و روان داستانش را پیش می برد.

این خلاصه ی حقایقی بود که من آن زمان از آثار این داستان نویس برداشت کرده بودم. و اکنون این نویسنده که شهرتش مرزها را درنوردیده، کنار من است و می توانم حسن نیت خود را به ایشان ارائه کرده و از زحماتش صمیمانه قدردانی کنم و به نظر خودم به خوبی از پس این کار برآمدم که چهره اش باز شد و لبخندی  بر لبانش ظاهر گردید و کلی تشکر کرد و من صمیمانه تر گفتم این شرایط شما را برای همه دوست داشتنی  و مورد محبت و احترام قرار داده که دلهای بسیاری را شاد کرده اید! و مورد عنایت همه ، به ویژه اهالی فرهنگ و هنر و قلم هستید!

کمی کسل شد و گفت:«شما به عنوان یک جوانِ اهل مطالعه بدنیست بدانید بنده مدتِ بیست سال در مجتمعی زندگی کردم و در اکثر محافل و مهمانی ها و مجالس جشن و عزاداری و... شرکت داشتم بدون اینکه کسی مرا بشناسد یا بداند چه کاره ام و چه کار کردم! عشق نویسندگی داشتم و دارم می نویسم شما هم اگر عاشقید فقط بنویسید...



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.