سیدرضا میرموسوی
شماره:61
بحثی شورانگیز و عاشقانه بین زن و شوهر شروع شد.
مرد: « عزیزم! درآمد من برای یه زندگی نسبتاً خوب کافیه، شما مجبور نیستی کار کنی!» زن: « مرسی، هدف من درآمد نیس!» مرد:« مدیریت خونه و خونواده و کار بیرون ممکنه خدای نکرده زود شکسته بشی!» زن:« همسر دلسوزم! کسی که کارشو دوس داره، زود شکسته نمیشه مگه اینکه شما رضایت نداشته باشی!» مرد:« رضایت من راحتی شماس!» زن: «ممنونم عزیزم! ولی اگه کسی عاشق کارش باشه و نقشی در خدمت به جامعه داشته باشه، رضایت و پشتیبانی همسر راحتی را هم میاره...» مرد:«تربیت فرزندان نوعی خدمت به جامعه تلقی میشه!» زن:« خونواده یه باغچه ست و با چهچه بلبلی آراسته میشه، اما جامعه یه بوستانی وسیع و بی حد و مرزه و نیازمند بلبلان بیشمار...!!!» مرد:« صحیح ولی عزیزم، این بوستان تیغهایی داره که آدم رو نیش می زنه!» زن:« همسر نجیبم! هر باغ و بوستانی علاوه بر چمن و گل و بلبل، تیغ و حشرات موذی هم داره، ما باید مراقب خودمون باشیم!!»
مرد:
1-حافظ